اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقام بود.
قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…
من درد مشترکام
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامات را به من بگو
دستات را به من بده
حرفات را به من بگو
قلبات را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانات برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایات با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریستهام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاریک با تو خواندهام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردهگان این سال
عاشقترین زندهگان بودهاند.
دستات را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بهسان ابر که با توفان
بهسان علف که با صحرا
بهسان باران که با دریا
بهسان پرنده که با بهار
بهسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشههای تو را دریافتهام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
ببار باران
ببار بر زخم هایی که مرحم ندارندببار باران...
چه ساده بود آن هنگام که میپنداشتم
شکستن دل کسی ناگوارترین حادثه عالم است
امروز که دلم شکست و عالمی تکان نخورد
به سادگی خودم میخندم
دلم گرفته بود یاد این اس که برام اومده بود افتادم گفتم آپ کنم
هر روز برایت رویایی باشد در دست
نه دوردستنه روز مره گی
تقدیمـــ به تـــــو
حمید جان من مثل تو بلد نیستم دلنوشته بگم فقط ساده میتونم بگم تولدت مبارک
شب یلدا و شب تولد خوبی داشته باشی ،و انشاالله به اون هدفی که داری برسی و
موفق باشی.
اینم شعری از خودت که امروز فرستاده بودی برام
در شب یلدای دلم جز تو کسی یادم نیست و در آغوش غمت هیچ جز عشق کارم نیست
همه در عشق و تب و تاب و سرورند ولی من در
این لیل،جز اندوه و فغان کارم نیست
از خدا میخواهم،عشق شیرینم را که در این شب به جز از عشق تو
هیچ کارم نیست
سرخی لعل لبت بی تو چنان کارم کرد که جز از بوسه زنی بر لب تو کارم نیست
سخن بیش نگویم چون در آغوش غمت به
جز از ساززنی در شب من کارم نیست...
ممنونم ...
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم
و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ، شبهایتان ستاره باران . . .
ممنون از تمام دوستانی که واسه آپ قبلی اومدن و تسلیت گفتن
سلام
یه مدت پیش رفتم یه وبلاگ یه آپ گذاشته بودن واسه شفای یکی از دوستاشون
به اسم علیرضا
امروز از امین(دوست علیرضا) شنیدم که علیرضا به رحمت خدا رفته
خدا به خانوادش و نزدیکانش صبر بده
درسته که علیرضا رو نمیشناسیم ولی خوب آدم ناراحت میشه
امین جان بهت تسلیت میگم میدونم ناراحتی امیدورام حالت خوبِ خوب بشه
این آدرس وبلاگ امین هست
بچه ها لطف کنید یه فاتحه واسه شادی روح علیرضا بفرستید
انشاالله که خدا قبول کنه
ممنون.
مشق عشق
رویایم آن بود که در دفتر قلبم هزار بار بنویسم عشق
و عشق گفتن را از تو بیاموزم
عشق
کلمه ای که تنها رویایش برایم باور بود
اما این رویا با بودنت در کنارم به مشق شب قلبم تبدیل شد
آری دیگر رویا نبود
و من هرشب
از صدای تکرار قلبم
و نوشتن هزار باره ی عشق در دفتر قلبم
مدهوش می شوم
رویای من با آمدنت
با دیدنت
با بودنت
دیگر رویا نبود...